اولین باره که به کاهو میای؟ راهنمای سایت رو حتما بخون!
در این قسمت میتونی به یک پرسش پاسخ بدی. اگه میخوای در مورد پرسش بحث و اظهار نظر کنی از قسمت «ثبت نظر» استفاده کن.
پاسخت رو دقیق و کامل بنویس، از عکس استفاده کن و اگه لازمه به منابع (کتاب یا سایت) ارجاع بده.
اگه پرسش یا پاسخها مفید هستند حتما بهشون رای بده تا پرسشها و پاسخهای خوب مشخص بشن.
توی قسمت پیشنمایش میتونی ببینی متنی که نوشتی چجوری روی سایت دیده میشه.
خیلی مهم: برای اینکه به خط بعد بری باید دوتا Enter بزنی.
میتونی از تگهای معمولی و سادهی html هم استفاده کنی.
با دکمههایی که بالای ویرایشگر قرار دارند کلی کار میشه کرد. از عکسگذاشتن بگیر تا لیست شمارهدار. حتما امتحانشون کن.
برای نوشتن علائم ریاضی میتونی از Mathjax استفاده کنی.
راهنمای Mathjax رو از سایت
math.stackexchange
بخون.
برای نوشتن عبارت ریاضی وسط جمله، اون عبارت رو بین دوتا $ قرار بده.
برای نوشتن عبارت ریاضی تو یه خط جدید اون رو بین دوتا $$ قرار بده.
چند وقتی بود نبودم(کنکوری شدم ولی هنوز زنده ام) و زمانی که الان اومدم دیدم که عده ای از بچه رفتار خوبی توی سایت ندارند گفتم شاید خالی از لطف نباشه که اینو بخونید در ضمن قصد توهین به کسی رو ندارم پس لطفا به خودتون نگیرید
در هر رشتهای “نما” وجود دارد؛ چه فوتبال و والیبال گرفته چه هنر و سینما. تماشاگرنماهای ورزشی و هنری را همه میشناسیم. کسانی که با برهم زدن جو ورزشگاه یا سینما، توهین به تیمها و بازیگران یا تخریب اموال عمومی، اثری را بر جای میگذارند که همهی بینندگان و طرفداران واقعی را ناراحت میکند. اما “یادگیرنما”هایی هم وجود دارند که به خاطرات من برمیگردند.
اول: دههی هفتاد، هر خانوادهای اینقدر پول نداشت که بچهاش را به کلاس زبان بفرستد (همین که سیرشان میکرد هنری بود). کلاسهای زبان هم همگی کتاب و کلاسور و خودکار و پاککن و … با آرم خودشان میزدند که اگر بچهای از آنها استفاده میکرد در هر سانتش تبلیغات این موسسات به چشم میخورد. صحنههای که از این سالها یادم است، زبانآموزنماهایی بودند که کلاسورهای مارکدارشان را به دست میگرفتند و عصرها در میدانها و خیابانهای شلوغ شهر قدم میزدند. مهم نبود که این بچه چقدر زبان بلد است، صرف داشتن کلاسور کلاس زبان کلاسی داشت برای خودش. هنوز هم حسرت آن کلاسورهای مارکدار بر دل برخی مانده است که به راحتی انگلیسی مینویسند و می خوانند، اما خیلی از آن نمایشگران کلاسور، تا حرف Z را به پایان نرساندند.
دوم: روزگاری که دههی شصتیها جوان شدند، جنگ تمام شده بود و طبیعتگردی رشد میکرد. گروههای جوان به دشت و کوه و غار و جنگل میرفتند و علاوه بر استفاده از مناظر طبیعی، شاد بودند. ابزار خوشدست این روزها گیتار بود و همراه داشتن گیتار، رهبری گروه را باعث میشد. چقدر دیدم که گیتار به دوش در شهر میگشتند و خودنمایی میکردند. اما داخل بسیاری از این جلدهای چرمی، لباس ورزشی و غذا و روزنامه میگذاشتند چون نوازندگی بلد نبودند و از حمل گیتار میترسیدند. این نوازندهنماها را پدران و مادران شما خوب به یاد دارند. کسانی که پز گیتار! را به خوبی میدادند و حتی میترسیدند آن را حمل کنند.
سوم: در این روزگاری که نخبگی پز دادن دارد، خیلیها فیلسوفنما میشوند و خیلیهای دیگر مخترعنما و حتی المپیادینما! با دو دستهی اول کاری ندارم، میخواهم ببینم المپیادینما کیست؟ ویژگیهای بارزی که یک دانشآموز را به مرز المپیادینما شدن میکشاند:
1
المپیادینما کسی است که به خاطر فرار از مسوولیتهای معمول، سراغ المپیاد رفته است.
بچههایی را میشناسم که چون تاریخ، عربی، دینی، ریاضی یا هر درس دیگری را دوست ندارند، المپیادی میشوند. فکر میکنند اینطوری از زیر بار آنها فرار میکنند و کسی کاری با آنها ندارد. در دوران مدرسه دنبال معافیت هستند و در خانه هر کاری قرار است انجام دهند (از نان گرفتن تا مهمانی رفتن تا مرتب کردن اتاق) المپیاد را بهانه میکنند. همین بچهها معدل امتحان نهایی نامناسب دارند و کنکور را خراب میکنند، تازه میفهمند که راه بدی را انتخاب کردهاند. این بچهها آیهی یاس هستند و همیشه به بقیه میگویند المپیادی نشو، فایندهای ندارد.
2
المپیادینما کسی است که میخواهد با المپیادی شدن حال بقیه را بگیرد!
گاه کسی که میخواهد به دوستان و خانواده و معلمین اثبات کند که باهوش و با تلاش است، دنبال المپیاد میرود و هر لحظه از مسیر را مثل میدان مین طی میکند. عذاب میکشد و دنبال فرصت است تا خود را اثبات کند. همین فرد است که تا مطلبی جدید میآموزد سراغ معلمها میرود و آنها را به مبارزه میطلبد و دیگر دوستان خود را تحویل نمیگیرد. هر وقت انتظاری در خانواده از وی وجود دارد، با این تفکر که “من المپیادی هستم و این کارها برای من کوچک است” از زیر آن خواسته فرار میکند.
3
المپیادینما کسی است که خالهزنکبازیهای المپیاد را بیشتر از فهمیدن علم دوست دارد.
یک خالهی المپیادی، میداند که در هر شهر و مدرسه چه معلمی درس میدهد و چند دانشآموز دارد و جلسهای چقدر هزینه میکنند. اسم تمام کتابهای همهی رشتهها را بلد است و میداند رتبهی المپیاد آزمایشی پارسال فلان مدال طلا چند است. حتی میداند که هر المپیادی گذشته الان چه میخورد و در دانشگاه چه نمرهای دارد. اما دریغ از مطالعهی مفید. این المپیادینماها بعدا خود را المپیاد معرفی میکنند و بقیه را غیر المپیاد میدانند. اینها هیچ نتیجهای نمیگیرند و اگر راستگو باشند، المپیاد را برای بقیه غیرمفید معرفی میکنند.
4
المپیادینما کسی است که فقط به مدال فکر میکند.
در حال سفر هستیم و قرار است به غاری برویم، در میان راه بیابان و دریا و جنگل و … وجود دارد و از اول تا آخر مسیر در حال دیدن تصاویر اینترنتی غار مورد نظر هستیم. آیا نمیشد از این سفر بیشتر لذت برد؟ بعضی از المپیادینماها به خاطر فکر کردن افراطی به مدال، خود را از لذت مسیر دور میکنند. گاهی دیده شده که این دسته به حذف رقیب و تخریب روحیهی دیگران هم روی میآورند.
5
المپیادینما حرمت استاد و شاگردی را زود فراموش میکند.
این دسته از دانشآموزان معلمین و مسوولین آموزشی را زود فراموش میکنند و با آنکه میدانند چه کسی برای آنها زحمت کشیده است، به محض اینکه خرشان از پل گذشت، سلام معلمین را کماحترام پاسخ میدهند و از مقابل دید آنها پنهان میشوند.
6
المپیادینما منتظر فرصتی است که از المپیادی شدنش پول در بیاورد.
راههای بسیاری برای پولدار شدن است، چه بهتر که از دانش تخصصی برای پیشرفت و ساخت و ساز استفاده شود که این مستلزم گذشت زمان و اندوختن تجربه است. بعضی المپیادینماها بلافاصله پس از کسب موفقیت (یا حتی در برخی موارد عدم موفقیت) به دنبال آموزش اژدها کشی هستند . این دسته حتی به کیفیت کار و فرهنگ صحیح آن فکر نمیکنند.
فعلا بس است، یاحق!
برگرفته از http://khalina.ir
چند وقتی بود نبودم(کنکوری شدم ولی هنوز زنده ام) و زمانی که الان اومدم دیدم که عده ای از بچه رفتار خوبی توی سایت ندارند گفتم شاید خالی از لطف نباشه که اینو بخونید در ضمن قصد توهین به کسی رو ندارم پس لطفا به خودتون نگیرید
در هر رشتهای “نما” وجود دارد؛ چه فوتبال و والیبال گرفته چه هنر و سینما. تماشاگرنماهای ورزشی و هنری را همه میشناسیم. کسانی که با برهم زدن جو ورزشگاه یا سینما، توهین به تیمها و بازیگران یا تخریب اموال عمومی، اثری را بر جای میگذارند که همهی بینندگان و طرفداران واقعی را ناراحت میکند. اما “یادگیرنما”هایی هم وجود دارند که به خاطرات من برمیگردند.
اول: دههی هفتاد، هر خانوادهای اینقدر پول نداشت که بچهاش را به کلاس زبان بفرستد (همین که سیرشان میکرد هنری بود). کلاسهای زبان هم همگی کتاب و کلاسور و خودکار و پاککن و … با آرم خودشان میزدند که اگر بچهای از آنها استفاده میکرد در هر سانتش تبلیغات این موسسات به چشم میخورد. صحنههای که از این سالها یادم است، زبانآموزنماهایی بودند که کلاسورهای مارکدارشان را به دست میگرفتند و عصرها در میدانها و خیابانهای شلوغ شهر قدم میزدند. مهم نبود که این بچه چقدر زبان بلد است، صرف داشتن کلاسور کلاس زبان کلاسی داشت برای خودش. هنوز هم حسرت آن کلاسورهای مارکدار بر دل برخی مانده است که به راحتی انگلیسی مینویسند و می خوانند، اما خیلی از آن نمایشگران کلاسور، تا حرف Z را به پایان نرساندند.
دوم: روزگاری که دههی شصتیها جوان شدند، جنگ تمام شده بود و طبیعتگردی رشد میکرد. گروههای جوان به دشت و کوه و غار و جنگل میرفتند و علاوه بر استفاده از مناظر طبیعی، شاد بودند. ابزار خوشدست این روزها گیتار بود و همراه داشتن گیتار، رهبری گروه را باعث میشد. چقدر دیدم که گیتار به دوش در شهر میگشتند و خودنمایی میکردند. اما داخل بسیاری از این جلدهای چرمی، لباس ورزشی و غذا و روزنامه میگذاشتند چون نوازندگی بلد نبودند و از حمل گیتار میترسیدند. این نوازندهنماها را پدران و مادران شما خوب به یاد دارند. کسانی که پز گیتار! را به خوبی میدادند و حتی میترسیدند آن را حمل کنند.
سوم: در این روزگاری که نخبگی پز دادن دارد، خیلیها فیلسوفنما میشوند و خیلیهای دیگر مخترعنما و حتی المپیادینما! با دو دستهی اول کاری ندارم، میخواهم ببینم المپیادینما کیست؟ ویژگیهای بارزی که یک دانشآموز را به مرز المپیادینما شدن میکشاند:
1
المپیادینما کسی است که به خاطر فرار از مسوولیتهای معمول، سراغ المپیاد رفته است.
بچههایی را میشناسم که چون تاریخ، عربی، دینی، ریاضی یا هر درس دیگری را دوست ندارند، المپیادی میشوند. فکر میکنند اینطوری از زیر بار آنها فرار میکنند و کسی کاری با آنها ندارد. در دوران مدرسه دنبال معافیت هستند و در خانه هر کاری قرار است انجام دهند (از نان گرفتن تا مهمانی رفتن تا مرتب کردن اتاق) المپیاد را بهانه میکنند. همین بچهها معدل امتحان نهایی نامناسب دارند و کنکور را خراب میکنند، تازه میفهمند که راه بدی را انتخاب کردهاند. این بچهها آیهی یاس هستند و همیشه به بقیه میگویند المپیادی نشو، فایندهای ندارد.
2
المپیادینما کسی است که میخواهد با المپیادی شدن حال بقیه را بگیرد!
گاه کسی که میخواهد به دوستان و خانواده و معلمین اثبات کند که باهوش و با تلاش است، دنبال المپیاد میرود و هر لحظه از مسیر را مثل میدان مین طی میکند. عذاب میکشد و دنبال فرصت است تا خود را اثبات کند. همین فرد است که تا مطلبی جدید میآموزد سراغ معلمها میرود و آنها را به مبارزه میطلبد و دیگر دوستان خود را تحویل نمیگیرد. هر وقت انتظاری در خانواده از وی وجود دارد، با این تفکر که “من المپیادی هستم و این کارها برای من کوچک است” از زیر آن خواسته فرار میکند.
3
المپیادینما کسی است که خالهزنکبازیهای المپیاد را بیشتر از فهمیدن علم دوست دارد.
یک خالهی المپیادی، میداند که در هر شهر و مدرسه چه معلمی درس میدهد و چند دانشآموز دارد و جلسهای چقدر هزینه میکنند. اسم تمام کتابهای همهی رشتهها را بلد است و میداند رتبهی المپیاد آزمایشی پارسال فلان مدال طلا چند است. حتی میداند که هر المپیادی گذشته الان چه میخورد و در دانشگاه چه نمرهای دارد. اما دریغ از مطالعهی مفید. این المپیادینماها بعدا خود را المپیاد معرفی میکنند و بقیه را غیر المپیاد میدانند. اینها هیچ نتیجهای نمیگیرند و اگر راستگو باشند، المپیاد را برای بقیه غیرمفید معرفی میکنند.
4
المپیادینما کسی است که فقط به مدال فکر میکند.
در حال سفر هستیم و قرار است به غاری برویم، در میان راه بیابان و دریا و جنگل و … وجود دارد و از اول تا آخر مسیر در حال دیدن تصاویر اینترنتی غار مورد نظر هستیم. آیا نمیشد از این سفر بیشتر لذت برد؟ بعضی از المپیادینماها به خاطر فکر کردن افراطی به مدال، خود را از لذت مسیر دور میکنند. گاهی دیده شده که این دسته به حذف رقیب و تخریب روحیهی دیگران هم روی میآورند.
5
المپیادینما حرمت استاد و شاگردی را زود فراموش میکند.
این دسته از دانشآموزان معلمین و مسوولین آموزشی را زود فراموش میکنند و با آنکه میدانند چه کسی برای آنها زحمت کشیده است، به محض اینکه خرشان از پل گذشت، سلام معلمین را کماحترام پاسخ میدهند و از مقابل دید آنها پنهان میشوند.
6
المپیادینما منتظر فرصتی است که از المپیادی شدنش پول در بیاورد.
راههای بسیاری برای پولدار شدن است، چه بهتر که از دانش تخصصی برای پیشرفت و ساخت و ساز استفاده شود که این مستلزم گذشت زمان و اندوختن تجربه است. بعضی المپیادینماها بلافاصله پس از کسب موفقیت (یا حتی در برخی موارد عدم موفقیت) به دنبال آموزش اژدها کشی هستند . این دسته حتی به کیفیت کار و فرهنگ صحیح آن فکر نمیکنند.
فعلا بس است، یاحق!
برگرفته از http://khalina.ir
خودتی ..................................................... .
من صرفا این رو گذاشم تا شاید یکم مطالبی رو که می زارید یا صحبت هایی که می کنید در شان یه المپیادی بشه و اصلا برام مهم نیست که شما فکر میکنی من المپیادی نما بودم یا المپیادی.من تا همین چند ماه پیش مثل شما ها المپیاد می خوندم و از کاهو استفاده میکردم و اون موقع خیلی برای من مفید بود
2015-10-12 13:17:39 -0600 عطاچون اولا سوالای خوبی می زاشتندو هم خیلی خوب جواب میدادند و ادب رو حفظ میکردند و دوما بچه ها کمتر به مسائل حاشیه ای می پرداختند و اگر کسی بر خلاف میلشون حرف میزد به اون بی احترامی نمی کردند(منظورم تو این سوال نیست) و بیشتر به فکر پیشرفت خودشون و دیگران بودند.
2015-10-12 13:24:12 -0600 عطاو منظورم از اینا این بود که به جای اینکه به حاشیه بپردازید و باهم کل کل کنید از کاهو درست استفاده کنید و بزارید دیگران هم از این سایت استفاده ی لازم رو ببرند دوران المپیاد یکی از بهترین دوران زندگی هست پس لطفا برای خودتون و برای دیگران این زمان خوب رو خرابش نکنید چون هیچ وقت این دوران تکرار نمیشه.
2015-10-12 13:27:54 -0600 عطاای آدم کلک .............................................................................................................................